برای خودم هم جالب بود که چراغ اتاقم رو توی این نصفه شب دل انگیز که باید در خواب باشم روشن کردم و شروع کردم به نوشتن توی تقویم جدیدم، آن هم با خودکار بنفش. می نویسم تا یادم باشد و بماند، که اگر خواستم روزی دور از جون و زبونم لال معلم شوم، این یادداشت مثل 4 استخوان دست کوبیده شود توی دهنم تا دیگر خیال این چیز ها به سرم نزند. همان پرادو کافی است.

معلم ها چند دسته اند ولی دقیقا نمی دانم چند دسته اند. شاید به تعداد معلم ها دسته وجود داشته باشد چون این روزها هر کسی که بیکار می ماند معلم می شود و روزانه و ماهانه و سالیانه مدرسه ها پر می شوند از این چهره ها و مانتو ها و رنگ ها و ...

دسته  اول. از معلم های خوب شروع می کنم. معلم هایی که با تمام وجودشان سرکلاس می آیند، پای تخته می نویسند، درس می دهند و واقعا با ما زندگی می کنند سر کلاس هایشان.این معلم ها فقط مانتو های رنگارنگ نیستند که بیایند و حرف بزنند و با لیست و کلاسورشان بازی کنند و امتحان بگیرند و تخته را آن قدر بد و بی حوصله پاک می کنند که "به توکل نام اعظمت" روی تخته پاک شود. این معلم ها را باید طلا گرفت. اگر هم طلا نگیریم خودشان طلا می شوند و مثل طلا با ارزش و دوست داشتنی و دست نیافتنی که شاید از هفت روز هفته فقط سه روز پیدایشان شود آن هم در مدت خیلی کم.

دسته دوم. معلم هایی که روز معلم مهربان می شوند. این نشان می دهد که تعادل رفتاری و روانی ندارند و ما را هم بی شوخی روانی می کنند و عین خیالشان نیست و دلشان خوش است به خاطراتی که روز معلم تعریف می کنند و ما دلمان خوش است به این که وقت کلاس می گذرد.همین و بس.

دسته سوم. معلم های عقده ای. معلم هایی که از بیخ و بن جوگیر می شوند و ما باید با خنده هایشان بخندیم نه با خنده های خودمان، واقعا غیر قابل تحمل. اصولا معلم هایی هستند که فاصله ی سنی کمی با ما دارند ولی نمی دانم چرا به جای اینکه بهمان نزدیک باشند و در حوالی دنیا های ما زندگی کنند، ازمان کیلومتر ها دورند.معلم هایی که رفتار غیرقابل پیش بینی دارند و در عین حال سرشار از یک دنیا ادعا. نمی دونم دلشون رو به چی خوش کردن که اسم خودشون رو میذارن معلم.

دسته ی چهارم. معلم های زمان خودشان. معلم هایی که توی حال و هوای روزهای دانش آموزی خودشان اند و فکر می کنند ما هم باید اینجوری باشیم. این دسته معلم ها یا ساعت مچی ندارند یا ساعت مچی شان خواب است یا ساعت دیواری اتاقشان مثل ساعت دیواری اتاق من ته کمدشان است یا نسبت به ساعت های موبایل شان بی توجه اند یا همیشه پشت به ساعت کلاس می ایستند. کلا گذر زمان برایشان تعریف نشده است. در عجبم که در زمان ناگذر دانش آموزی شان چطور درس هایی مثل تاریخ را خواندند.

دسته پنجم. خدا نبخشد کسی را که توجیه کردن زا به این معلم ها یاد داد. این معلم ها دلشان خوش است به برنامه هایشان و فکر و خیال هایی که تا ابد فکر و خیال می ماند. این دسته معلم ها گوش نمی کنند و فقط حرف می زنند.

دسته ششم.معلم های متوهم. معلم هایی که کلا فکر می کنند. فکر می کنند معلم خوبی هستند. فکر می کنند خوب درس می دهند بنابراین فکر می کنند ما خیلی خوب یاد می گیریم. فکر می کنند ما خیلی آنها را دوست داریم. فکر می کنند درسی که می دهند خیلی مهم است. فکر می کنند که به ما نزدیک اند و اگر این معلم ها را ول کنی، تا آخر صفحات تقویم جدید من فکر می کنند!

دسته هفتم. معلم هایی که تیکه می اندازند. این دسته معلم ها نباید تیکه بیندازند. از من گفتن است و از آنها تیکه انداختن.

دسته هشتم. معلم هایی که روز آدم را خراب می کنند. هفته ها و ماه ها و در نهایت یک سال تحصیلی را از اساس نابود می کنند. معلم هایی که با گریه سر کلاسشان می رفتیم و با گریه از کلاسشان فرار می کردیم. این دسته معلم ها به اعتقاد خودشان از یک سری اصول پیروی می کنند. اصولی که 9 ماه آدم را خراب می کند و شادی اش می ماند برای آخرین جلسه ی آخر سال بعد از حیف و میل شدن 9 ماه.بی انصافی مطلق است.

دسته نهم. معلم های خوش. کلاس ها و خاطره ها و حوادث جالبی سر کلاس این معلم ها اتفاق می افتد که هیچ کدام در حوزه ی درس و این چیز ها نیست. یک جور زنگ تفریح است.

دسته دهم. معلم هایی برای خودشان. معلم هایی که برای خودشان درس می دهند و خودشان ذوق می کنند و ما بدبخت بیچاره ها باید امتحانش را بدهیم در حالیکه باید امتحان ها را هم برای خودشان طرح کنند...این معلم ها را باید به حال خودشان رها کرد.کلا همه چیز برای خودشان. این وسط وقت و انگیزه و انرژی ما هم حیف و میل می شود. کی به کیه ؟

دسته یازدهم، دوازدهم، سیزدهم،... اگر بنشینم و همین طور از این دسته ها بنویسم خواب و وقتم حیف و میل می شود. اینجا هم مثل مدرسه نیست که کسی به کسی نباشد و من هستم و من مهم هستم و خواب و وقت و انرژی و صفحات تقویم ام و جوهر خودکارم و حتی کسانی که این ها را می خوانند همه و همه مهم هستند.

من معلم نمی شوم چون نمی خواهم خواسته یا ناخواسته عمر نازنین دیگران را حیف و میل کنم. این روز ها بسیاری از کسانی که توی دبیران و کلاس های مدرسه رو به روی من و تو می ایستند تنها دلشان به معلم بودنشان خوش است ...معلم دسته ی اول بودن عبارتی است که دارد روز به روز رویایی تر می شود.

 

*ترجیح می دهم بروم و پرادوسواری ام را بکنم.

 معلم

 




تاریخ : دوشنبه 90/4/6 | 3:8 عصر | نویسنده : پرادو سوار کوچک | نظر

  • قالب وبلاگ | بلاگ اسکای | ایران موزه