نظرات ياداشت نهنگي که در ساحل تقلا مي کند براي ديدن هيچکس نيامده است.

معماري شنبه نيومد چون يکشنبه دفاع پايان نامه اش بود!!!! يني من موندم از اينکه خدا چ قد بامن ياره!!!!:دي:)) معلم پروژه ک آخه نمي بينه تکليف!!(هر چند ک وا3 ما هي ميگه مقاله هاتون کو!!!!) آخه يکي نيس بگه الکترونيکم مقاله مي خواد!! همون مدارشم بتونيم ببنديم از سرمون زياده!(هر دفعه تا آخر زنگ با کي زحمت مي بنديمش بعد دفعه ي بعدي کار نمي کنه!!!) ديروزم ب همي دليل مونديم تا 5:30 مدر3! عيب نداره بابا!! تازه بري دانشگاه ک کج و کوله تر و خاص ترم ميشه!!!:)) ميگم خدا همش رو جور کرد! هم فيزيک تو هم شيمي من!! ينيا اين مورد اضباطي هارو معلوم نيست از کجا ميارن!! ما ک هميشه حي و حاضريم در راهرو ها!!!:دي ورزشگاه رو من از دوم راهنمايي فهميدم مورد انضباطيه اونم ب چ بزرگي!!!!! البته ما زنگاي نماز مي رفتيم ک فک کنم زنگاي نماز ما زنگاي ناهار شما بود نه؟! يه بارم گير افتاديم!! از طرف شما يه نامردي درو قفل کرد و از طرف ما هم درمون قفل بود فک کنم!!! با بدبختي اومديم بيرون!! :پي چ قد وقتي مدر3 تاريکه رو دوست دارم!! ديوز يه نمه تاريک بود حال کردم باهاش!! و کلي حسرت خوردم ک خوش ب حال سوما ک مي خوان شب بمونن مدر3!! وا3 شما نمره هاتون مهم نيست؟! مطمئني؟! چرا ديگه وا3 ما هم يکم مهمه براي انتخاب رشته و اينا!! دوما از همه بيشتر حال مي کنن!!! انضباط ک نه خب!! سر مورد هاي بسيار جابش بسي مي خنديم!!
راستي آهنگ وبمو گوش دادم!:)))

پاسخ

wow!چقدر حال کردين!!!خيلي حال ميده معلم يه درسي نياد!خيلي!!!!معلم پروژه ي سال آخر ما بودن عاشق گروه ما بودن با اينکه در عمل خصوصا ترم اول هيچ کاري نکرده بوديم!!استعداد بافتن اينجا خيلي کمک مي کنه ما نمره ي مقاله مون 20 شد اون سال!!:))چقدر مهيج بود واقعا!پروژه ي اول دبيرستانمونو از روي جذابيت اسمش انتخاب کرديم:پيوند گياهچه ي خيار بر پايه ي کدو و تهيه ي محصول از آن!!(اين همش عنوانش بودا!) من از زيست گياهي بدم مياد ولي واقعا اون پروژه مون رو دوست داشتم خصوصا توي مرحله ي پرورش خيار و کدو و گل دادنشون!يکي از کدو ها رو عکس گرفتم ازش دارم هنوزم:)خيلي خوب بود جزو اينا که ازشون تقدير مي کنن هم شديم اما در نهايت هيچ گياهي پيوند نخورد چ برسه به محصول!!!:)))يادش بخير......نميدونم وقتي ميگي حتما بوده ديگه!ما يه بارقاچاقي رفتيم تو راهنمايي گير يه آدم نامرد افتاديم از بچگيم ميشناختمش اصن مي بينمش حالم بهم مي خوره و وقتايي ميرم راهنمايي که نباشه نبينمش!:|مدرسه خيلي وحشتناک ميشه!البته ترس يه جوريه که هر وقت بهش فک کني ميترسي و وقتايي که من ميرم تو راهرو تاريک بالا سعي مي کنم بهش فک نکنم وگرنه هلاک ميشم!برا پروژه مونده بودين؟!فک کردم المپيادي چيزيه خيلي دقت نکردم البته و نديدمت!:$ شب تو مدرسه موندن اصلا باحال نيست فريز ميشين!!!!!!!وا؟نه بابا نمره هاي الان ما مهم نيست فقط معدل نهايي سوم مهمه همين!:دي دوم که بوديم سر انضباط به يکي از بچه ها که هميشه ديرميومد 16.5 داده بودن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!بعد کلي دعوا منت سرمون گذاشتن دادن بهش 18 و خرده اي:|:|:| واقعا در اين مورد اعتقاد دارم که خدا عقل رو بي دليل به آدميزاد نداده و مسئولين ميتونن از فسفر هاشون استفاده کنن!;)