سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

عکس فامیل دور روی صفحه است.اگر صفحه را کج کنی،عکس فامیل دور روی صفحه هم کج می شود،پهن می شود(!) و چهره اش بزرگ تر و تابلوی "گوسفند زنده"ی توی دست هاش و نیم تنه اش از صفحه می زنند بیرون.این جزو سرگرمی "این روز های من"است. روزهایی که قرار بود حال و هوای آمدن بهار را داشته باشند ولی به جای خونه تکونی ها و سال تحویل ها ـ که قرار بود این یکی را دیگر خواب نمانم ـ و عید ها و عیدی ها و هفت سین ها، همین بشود سرگرمی برای گذراندن وقت.وقتی که فکر می کردم تا رسیدن بهار خیلی کم باشد.

بهار من از تیر شروع می شود.یعنی بهار من قرار بود از تیر شروع شود.نشد.یعنی اصلا معلوم نیست بهار می شود یا نه.یعنی من بیشتر از این نمی دانم،ترجیح می دهم به جای این همه احتمال دادن صفحه را کج کنم تا فامیل دور روی صفحه پهن شود...!

این روز های من که 3ـ4 روز بیشتر نبودند و دارند مثل 3 ماه تابستون طول می کشند؛نه بهارند،نه تابستان و نه سرمای زمستان را دارند اما پر اند از دلمردگی پاییز.این روز ها فصل،پاییز است و برگ های سبزی دیگر زرد و قرمز می شوند و می ریزند و می روند و حتی صدای خش خش هم در می آید...ولی باران نمی بارد.

عکس فامیل دور هم چنان روی صفحه است. اگر صفحه را از جهتی دیگر کج کنی، فامیل دور کج نمی شود.اگر صفحه را برعکس کنی هم فامیل دور کله پا می شود!

نه از آمدن بهار خبری هست

این تابستان هم نیامده،دارد همه چیز را می سوزاند

و تا دلت بخواهد،هر روز، پاییزه ...!


پ.ن:باغ بی برگی،خنده اش خونی ست اشک آمیز، جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن،پادشاه فصل ها،پاییز.




تاریخ : یکشنبه 91/3/28 | 12:2 عصر | نویسنده : پرادو سوار کوچک | نظر

  • قالب وبلاگ | بلاگ اسکای | ایران موزه